نوع مقاله : مقاله علمی ترویجی
نویسندگان
1 دانشگاه تهران
2 دانشگاه آزاد اسلامی سنندج
3 دانشگاه اصفهان
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
انسان از آن هنگام که در هبوط گرفتار آمد، همواره امید داشت تا روزی، خود را به جایگاه حقیقیاش برساند، همین امید بود که به او پویایی مقدسی بخشید تا در حرکت تکاملی خود در بازگشت به «فردوس برین» به هر ابزاری دست یابد تا مگر بتواند جام وصل را به دست آورد و جان خود را سیراب کند. بر این مژده، خداوند نیز در سوره انشقاق تصریح میکند: Pیَاأَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِO (انشقاق/ 6) «ای انسان تو برای رسیدن به پروردگارت سعی بسیار داری و سرانجام به حضورش خواهی رسید». و سرانجام در میان راه هایی که امتحان کرده بود، هنر و وحی را بهترین و مطمئن ترین راهها یافت؛ از یک سو، با آفرینش هر اثر هنری، در واقع، خاطره بهشت از دست رفته را زنده میکرد و از سوی دیگر، با نزول لوح محفوظ در قالب کلمات و آیات وحی که در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد منبع ازلی و مثالی هنر و زیبایی در آن قرار دارد.
با نزول قرآن و آشنا شدن مسلمانان با این معجزه الهی، رفته رفته قرآن در اعماق جانها نفوذ کرد و در این میان هنرمندان راستین که به واسطه داشتن طبعی ظریف، مستعد پذیرش انوار حق بودند، با تمام وجود آن را پذیرفتند و با آمیختن و با به کارگیری نیروی خیال به عنوان عنصر خلاقه ذهن هنرمند مسلمان (عنصر خیال از اصلیترین مباحث نزد هنرمند عارف مسلمان است) در این راه و جلوههای نور و رنگ متجلّی از انوار ذات الهی در هنر خود، هنر قدسی و الهی اسلامی را شکل دادند.
اینگونه، هنر اسلامی، دارای ماهیتی قدسی و معنوی شد که نه تنها در بارزترین مظاهر آن، یعنی معماری مسجد و خوشنویسی، به عنوان هنر تجلی بخش وحی الهی، بلکه در عرصه هنرهای تزیینی و تصویری و البته موسیقی نیز جلوهگری میکند. بدین گونه هنری در درون مرزهای جهان اسلام؛ ایران، عراق، سوریه، مصر، گورکانیان هند، ترکان عثمانی و ... پدیدار شد که با وجود ویژگیهای خاص هر کدام، همه در ذات خود به آرمانی یگانه وفادار بودند که همان روح آموزههای قرآنی یعنی بیان وحدت الهی و ابعاد روحانی و الهی انسان بود که در قالب هنر اسلامی بیان شد.
لازم به ذکر است که این همه ناشی از حضور برجسته وحی قرآنی در جان و هستی مسلمانان به عنوان عنصری هویت بخش و معرفت آفرین بوده است. تاثیر قرآن در جوامع اسلامی چنان گسترده بود که تمام زوایا و شئون فرهنگ مسلمانان را تحت شعاع قرار داده است. و از آنجا که هنر همواره بخش جدایی ناپذیری از جوامع بشری بوده، به نوبه خود داد و ستدهایی با قرآن داشته است. از یک سو مضامین قرآنی (که مملو از اشارات به زیبایی و جمال الهی، زیباییهای آفریده الهی و امکاناتی که خداوند در خلق زیبایی به انسان بخشیده است) منشاء بیان هنری قرار گرفتند و از سوی دیگر هنر نیز به سهم خود در تقویت و گسترش جایگاه قرآن مؤثر بود. همچنین علاوه بر متن قرآن ما میتوانیم تأثیرپذیری هنر را از احادیث پیامبرa و ائمهb و حالات و رفتار قرآنی و وحیانی آن بزرگواران مشاهده کنیم.
در این نوشتار با اتخاذ شیوه اسنادی و روش توصیفی ـ تحلیلی هدف آن است که با استناد به متن قرآن و برخی احادیث و ادعیه، تاثیر پذیری هنر اسلامی و زیبایی شناسی حاکم بر آن از این سرچشمههای ازلی نشان داده شود.
و نیز درصدد پاسخگویی به پرسشهای ذیل است:
هنر اسلامی و اصول زیبایی شناسی حاکم بر آن به چه میزان از قرآن و سنت تأثیر پذیرفته است؟ منبع الهام هنرمند در زیباآفرینی را کجا باید جستجو کرد؟
فرضیههایی که برای پاسخ به این پرسشها مطرح شده، بدین صورت است: به باور نویسنده زیبایی و هنر در هنر اسلامی که نزد هنرمند مسلمان، به عنوان حاصل ذوق و زیبایی منبع الهام آن از متن حاکم بر این زیبایی یعنی قرآن و سنت پیامبر و ائمهb حاصل شده است. دیگر اینکه تصویر و هنر اسلامی برآمده از نگاه زیباشناختی الهام گرفته شده از این دو متن روحانی (قرآن و احادیث نبوی و امامانb) میباشد. برای هنرمند مسلمان صورتگریهای خداوند و زیبایی ازلی منبع تصویرگری و هنرآفرینی اوست.
پیشینه
هنر اسلامی و مسأله زیباشناسی اسلامی برای محققان غربی از سده نوزدهم میلادی (و همزمان با اوج مطالعات شرقشناسی)، و برای پژوهندگان مسلمان طی چند دهه اخیر موضوع تحقیق بوده و مورد توجه جدی قرار گرفته است. در این زمینه کتابهای متعددی با تمرکز بر جنبه تاریخی ( مثل هنر اسلامی ارنست کونل، هنر و معماری اسلامی ریچارد اتینگهاوزن و الک گرابار و...)، ویژگیهای فرم شناختی و فنی (طرحهای اسلامی اوا ویلسون، معماری اسلامی پاپادوپولو و ...)، جایگاه اجتماعی (مثل کتاب هنر اسلامی الک گرابار) و دیگر جنبههای این هنر انتشار یافته است. مسیر دیگری نیز در این میان گشوده شده که به تبیین اهمیت معنوی و جنبههای فکری، رمزی و روحانی هنر اسلامی اختصاص یافته است. مسیری که نگاه جدیدی را به هنر و زیبایی اسلامی میطلبد، و میتوان آن را در نوشتهها و آثار فریتیوف شوان، رنه گنون، تیتوس بورکهارت، مارتین لینگز و سید حسین نصر و دکتر بلخاری مشاهده نمود. هنر قدسی و ازلی چیزی است که بنمایه گفتارهای این متفکران است و آن را از متن قرآن و حدیث دریافت میکنند. ظرف چند سال گذشته و با فهم اهمیت این نوع نگاه، مجموعه نوشتهها و مقالاتی حاصل همایشهایی چون همایش هنر اسلامی و دو سالانههای هنر اسلامی و همچنین از سوی موسسات و بنیادهای فرهنگی منتشر شده است مثل کارهای انجام شده در فرهنگستان هنر جمهوری اسلامی ایران، موسسه سوره مهر و نشریه سوره، موسسه مطالعات هنر دینی (مثل نوشته های شهید آوینی، دکتر مددپور، دکتر بلخاری و ...).
در میان کارهای دانشگاهی اخیر هم میتوان به پایان نامه کارشناسی ارشد آقای علی نصیری در دانشگاه الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران با عنوان «بررسى جایگاه هنر از دیدگاه قرآن و روایات» و پایان نامه کارشناسی ارشد آقای عباس همامی با عنوان «جلوههای هنری قرآن کریم» اشاره کرد.
مفهومشناسی
الف) معرفتشناسی هنر
مراد از معرفتشناسی علم معرفت شناسی نیست و رویکرد نیست، بلکه منظور شیوه فهم و دریافت هنر و زیبایی بر مبنایی معرفتی است و تعریف خود را نیز اینگونه مشخص میکنیم: در رابطه با مبانی حکمی و فلسفی هنر اسلامی ، این نکته را باید متذکر شد که آنچه را که در ذات هنر اسلامی نهفته است، «شهود عقلی» نامیدهاند و عقل را قوهای دانستهاند که از تعقل و استدلال بس فراگیرتر و متضمن شهود حقیقتهای ازلی و جاودانه است. «در این رویکرد ، هنر اسلامی هنری است که متضمن عناصر سازندهای از اندیشه و حکمت اسلامی باشد. اینجا عقل و شهود عقلی به عنوان قوهای بسیار جامعتر از استدلال و تفکر و حس، هنرمند را به سوی درک وحدت الهی و نورانیت وجود سیر میدهد» (ربیعی، جستارهایی در چیستی هنر اسلامی، 1390: 10). اینجا حقیقتی در بین است که بدون شک مافوق صرف قوۀ احساس است، قوهای که مبهم و همواره در تغییر است. از دید بورکهارت «این حقیقت را شهود عقلی که ذاتاً در هنر اسلامی موجود است مینامیم و مقصود ما از «عقل» به معنای اصلی آن یعنی نیرویی است بس وسیع تر از استدلال و فکر ، نیرویی که مربوط به شهود حقایق ابدی است. عقلی که تنها قادر به درک معنا و نتایج توحید است. به همین نحو زیبایی هنر اسلامی همواره از حکمت سرچشمه می گیرد » (تاجدینی، مبانی هنر اسلامی، 1372 : 65). سید حسین نصر در کتاب هنر و معنویت اسلامی در این باره چنین میگوید: «هنر اسلامی بر معرفتی مبتنی است که خود سرشت معنوی دارد ؛ معرفتی که استادان سنتی هنر اسلامی آن را حکمت نام نهادهاند. این خصلت عقلانی انکار ناپذیر هنر اسلامی محصول نوعی راسیونالیسم نیست، بلکه ثمره شهود عقلی نمونه های مثالی این جهان خاکی است» (نصر، تاریخ فلسفه اسلامی، 1389: 18). به قول نصر اگر به سردر بنایی چون مسجد شاه اصفهان با آن نقوش هندسی و اسلیمی شگفت انگیزش بنگریم، در حالی که تجلّی جهان معقول را در دنیای اشکال محسوس نظاره گریم، بر این حقیقت گواهی میدهیم.
در واقع «الوهیت بسان حضور تصویر در آینه، در ابناء بشر موجود است. مکان این حضور، همان آگاهی فرد مؤمن یا به تعبیر دقیقتر، خیال تجلی گونهای که به او اعطا شده است. زمان آن همان زمان انفسی میباشد» (به نقل از: رحمتی، هنر و معنویت، 1394: 274). این «تجلی الوهیت از آیینه بشریت» با خیال تجلی گونه، همان معرفتی است که ابنعربی در فتوحات المکیه خود این گونه به وصفش میپردازد: « دری از معارف را به روی تو گشودهام که افکار به آن نمیرسد، اما عقول با قبول خود میتوانند بدان راه یابد یا از طریق عنایت الهی یا با ذکر و تلاوت، قلوب را جلا دادن» (حکمت، حکمت و هنر در عرفان ابن عربی، 1384: 239). پس اینجا نیز طریقه رسیدن به این معرفت قدسی، همان شرط اساسی سیر و سلوک صوفیانه، طلب، عنایت الهی و تزکیه جان و دل است.
ب) هنر اسلامی
هنر اسلامی میتواند دو معنای متفاوت داشته باشد و دو روایت مختلف از آن به عمل آید. روایت اول، روایت حداکثری است و هنر اسلامی را هنری میداند که باید از کتاب و سنت اسلامی (منابع وحی و عصمت) استخراج و یا بر اساس آن تأسیس شود. در این روایت ادعا بر این است که هنر اسلامی نه تنها در پس زمینههای نگرشی و اهداف و کاربردهایش، از هنر مدرن برآمده از دامان فرهنگ سکولار غرب، به لحاظ ماهوی فرق دارد، بلکه روش شناسی و عناصر و اجزای فنی آن هم از هنر به مفهوم جدید غربی کلمه متمایز است. در روایت دوم، مقصود از هنر اسلامی، هنرهای مسلمانان در طول تاریخ میباشد که با تسامح در بیان، از آن به عنوان اسلامی یاد میشود. در این معنا، هنر اسلامی از آن جهت که هنر است، به خصوص در روش، عناصر، اجزا و ابعاد فنی ـ تکنیکی، با آنچه در همه جای دنیا به آن هنر گفته میشود، یعنی با هنر متداول و عرفی و جهانی، وجوه مشترک بسیاری دارد. همچنین هنر اسلامی مانند: هنر هندی، چینی، اروپایی و ... هنری بشری و محصول تجربیات آدمیان است. لکن در عین حال، ویژگیهای متمایزی نیز برخاسته از اعتقادات اسلامی و فرهنگ مسلمانی در او هست که همین ویژگیهای موجود در فرم و محتوا، و سبک و مضمون آن او را به اسلامی موصوف میکند (فراستخواه، سنت در هنر اسلامی، 1385: 49). در این مقاله از هنر اسلامی در معنا و روایت اول، بحث و گفتگو می شود.
1. قرآن: منبع ازلی و روحانی هنر اسلامی
معمولاً چنین پنداشته می شود که در قرآن هیچ مطلب زیبایی شناسی وجود ندارد و هنرمند مسلمان چیزی از آن اقتباس نکرده است. ما بر آن هستیم با استناد به متن قرآن، تاثیر پذیری هنر اسلامی را از این منبع ازلی نشان دهیم.
قرآن برای همه منبع و سرچشمه الهام ازلی بوده است، چرا که همانطور که خداوند در سوره انعام فرموده است: «ما از ذکر هیچ چیز در کتاب فرو گذار نکردیم» (انعام/38)، یا در جایی دیگر در سوره حجر میفرماید: «و هیچ چیزی نیست مگر اینکه منابع آن نزد ماست ...» (حجر/ 21) . قرآن به مانند لوح محفوظ و منبع ازلی همه معارف بشری معرفی میشود و البته همان طور که فریتیوف شوان میگوید درک نقش مهمی که این آیات قرآنی و الهی، این عبارات عالی و والا مرتبه، در زندگی هر مسلمان ایفا میکنند، کار سادهای است: «این آیات صرفاً جملاتی برای انتقال اندیشه نیستند، بلکه به نوعی جان دارند، قدرت دارند، تعویذند» (نصر، هنر و معنویت اسلامی، 1389: 28). و این قدرت باطنی و رمزی برای این است که هر چه هست و بوده و خواهد بود جملگی در قرآن حاضر است. عین القضاه همدانی در تمهیدات می گوید: «و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین»؛ «قرآن خطاب لم یزالست با دوستان خود». (همدانی، تمهیدات، 1377: 169). وی از اهل قرآن به «اهل الله و خاصه» یاد میکند و میگوید: «این اهلان آن قوم باشند که به حقیقت عین کلام الله رسیده باشند» (همان: 176). چرا که اصل حقیقت الهی در کلام خود الله نهفته است و سیر درونی هنرمند مسلمان و صوفی و فیلسوف، یکسره از چگونگی فهم قرآن که مخزن حقیقت است ناشی می شود. « اساساً حالتی که به مومن دست می دهد حالتی است که از تفسیر و تفهیم قرآن ناشی میشود، این حالتی است که در آن حال معنای حقیقت بر او آشکار می شود و در حال وجودش را مقرون با حقیقت میسازد. حقیقتی که با حقیقت وجود لازم و ملزوم است. اصطلاحی که به گونهای مبین معنای حقیقی وحی الهی است، یعنی معنایی که حقیقت معنای وحی است و در عین حال معنای ماهیت آن و بالنتیجه معنای روحانی آن میباشد» (کربن، تاریخ فلسفه اسلامی، 1361: 10). از اینرو میتوان گفت که قرآن مشتمل بر شناختی ویژه از آغاز تا سرانجام سرگذشت بشر است و متضمن گونهای فرهنگ و تمدن (هنر، عرفان و حکمت) مشخص روحانی و معنوی میباشد.
قرآن به عنوان کتاب مقدس اسلام، جایگاه الواح مثالی و ازلی و الواح محفوظ «حاوی نمونههای مثالی تمام صورتها و قالبهای این جهانی، به ویژه خوشنویسی سنتی قرآنی است، که تمام اسلوبهای آن بر اساس سرشت مقدس کتاب وحی شکل گرفته و بازتاب آن است» (نصر، هنر و معنویت اسلامی، 1389: 28). این ریشههای قرآنی، قدسی و ازلی هنر اسلامی را در حروف خود قرآن میتوان یافت: «در راز سر به مهر نقطه نخستین، که زیر حرف «ب» اولین کلمه قرآن مجید ظاهر میشود، ریشههای خوشنویسی اسلامی و معماری اسلامی و مبانی هنرهای شنیداری و تجسمی را می توان یافت که سرچشمه هر دوی آنها در کتاب مقدس یافتنی است»(همان جا).
اگر بتوان فیضی را که از قرآن کریم سرچشمه میگیرد یک ارتعاش و در نتیجه یک تجلّی معنوی و روحانی از آن الگو و نمونه مثالی خواند، بنا به گفته تیتوس بورکهارت میشود گفت که: « تمام هنر اسلامی باید بالضروره اثر این ارتعاش را در برداشته باشد. بنابراین هنر بصری اسلامی فقط انعکاس بصری کلام قرآن است و جز این نمیتواند باشد» (تاجدینی، مبانی هنر دینی، 1372: 77). ارنست کونل هم درباره این ارتباط و تأثیرپذیری هنر اسلامی از قرآن چنین میگوید: «چیزی که بیش از همه در این فعل و انفعال جهت ایجاد وحدت و مسائل دیگر قاطعیت داشت، قرآن بود: انتشار قرآن به زبان اصلی و فرمانروایی مطلق خط عربی، پیوندی به وجود آورد که تمام دنیای اسلام را به هم مربوط ساخت و عامل مهمی در خلق هر نوع اثر هنری گردید» (کونل، هنر اسلامی، 1387: 6). رواج و گسترش قرآن در سراسر تمدن اسلامی همچون محرک روحی موثر واقع میشود و این تأثیر لزوماً روش، شیوه و میزان های هنر اسلام را تعیین میکند. بنابراین هنرهای تجسمی اسلامی به گونهای متأثر از کلام قرآن مجید هستند. خانم گلرو نجیب اوغلو هنر شناس ترکیهای نیز در مورد این به هم بستگی معتقد است: «قرآن مظهر تمام آرمان ها و اندیشهها و خلقیات اقوام سامی و مصدق و مبین رسوم متناسب با صفات آنهاست ... باید پذیرفت که اگر به جد بخواهیم در هنر عرب (اسلامی) از بناها تا تزیینات متلون معروف به عربانه (اسلیمی) و تا ریزترین جزئیات اثاثهشان تحقیق کنیم ناگزیریم به این منبع ناب (قرآن) مراجعه کنیم» (نجیب اوغلو، هندسه و تزیین در معماری اسلامی، 1379: 88). لکن تناقضی وجود دارد، از آنجا که اگر به جستجوی نمونههای قرآنی هنر رویم آن را نه در محتویات قرآن خواهیم یافت و نه در قالب صوری. در واقع نباید رابطه بین کلام قرآنی و هنرهای بصری اسلامی را در سطح صور ظاهری جستوجو کرد. قرآن کریم یک اثر هنری نیست بلکه حقیقتی کاملاً دیگر است با وجود زیبایی مستغرق کننده بسیاری از آیات آن نیز هنر از معنای لفظی یا صورت کلامی قرآنی سرچشمه نمیگیرد بلکه منشاء آن حقیقت یا جوهر معنوی آن است (تاجدینی، مبانی هنر دینی، 1372: 77). هنر اسلامی به طور کلی میکوشد تا محیطی به وجود آورد که در آن انسان بتواند وزن و وقار فطری اولیه خود را باز یابد. در چنین جهانی هنرمند هنر اسلامی میکوشد تا فضایی را به وجود آورد که کلیه صفات و کیفیات معنوی را متجلّی سازد و از این طریق انسان را به مشاهده و کشف سوق دهد؛ «حقیقت معنای قرآن و حدیث در هنر اسلامی با حقیقت حیات هنرمند همبستگی پیدا میکند و حقیقتاً وحی الهی است. این گونه هنر از معنای لفظی یا صورت کلام قرآن و ائمه سرچشمه نمیگیرد بلکه منشاء آن حقیقت و جوهر معنوی قرآن و احادیث میباشد که انسان را خاطر نشان می سازد که همه چیز اثر حقیقت الهی است» (همان جا).
1ـ1. زیبایی، زیباییشناسی، هنر و صناعت در قرآن و حدیث
ضرورت دارد در ابتدای این بحث، در مورد مفهوم زیبایی شناسی اسلامی و زیبایی صناعت در قرآن و حدیث توضیحاتی ارائه شود: یکی از مباحث اساسی در هنر و فلسفه هنر، زیبایی است. فیسلوفان بسیاری در فلسفه غرب و شرق درباره اهمیت و ماهیت زیبایی به بحث و گفتوگو پرداختهاند. در آثار فیلسوفان اسلامی، حُسن و زیبایی به معنای خوب و نیکویی آمده است. این نیکی و خوبی با فضیلت و کرامت انسانی پیوند داشته و به واسطه آموزه عمیق اسلام و دعوت قرآن به تدبر و اندیشه در مصنوعات الهی معنایی هستی شناسانه، وجودی و و الهی گرفته است (جعفریها و دیگران، زیبایی شناسی اسلامی و آموزههای آن در منظر شهر، 1395 : 17) شایان ذکر است که بدون قرآن و برکت نبوی (همان: 18) و در کنار اینها احادیث، هنر اسلامی پا به عرصه وجود نمیگذاشت. در مکاتب فکری شرق از قبیل هندی، چینی، ژاپنی و ایرانی ـ اسلامی دانش خاص و جداگانه ای به نام زیباییشناسی (aesthetics) همانند آنچه در هنر و فلسفه غرب شکل گرفته است دیده نمیشود. بحث از زیبایی و هنر را باید به صورت پراکنده و در آثار صوفیان و اهل حکمت یافت و روشن است که برای نیل به هنر و زیبایی نزد هنرمند مسلمان، پیمودن راه و طریقی صوفیانه و عرفانی ضرورتی غیر قابل انکار مینماید. اوج گیری گرایشات عرفانی از یک سو و تأثیرپذیری تصوف اسلامی از اندیشهها و طریق عرفانی فیثاغورثیان، افلاطونیان و اندیشههای فلوطی که به خلق ریاضیات قدسی در جامعه اسلامی انجامید، میتواند زیربنای محکمی برای هنر صوفیانه ایرانی ـ اسلامی باشد.
لوبیس بخاری درباره این رابطه و پیوستگی هنر اسلامی و عرفان بر هم چنین میگوید: «هنر اسلامی صرفاً صورت خارجی بخشیدن به حالت مشاهده و تأمل عرفانی است، در این صورت اندیشههای خاص را منعکس نمیکند، بلکه محیط را از جهت کیفی تغییر میدهد، به منظور آن که آن را با تعالی روحانی که مرکز ثقل آن ناپیداست کمال میبخشد. میتوان به آسانی دریافت که این طبیعت هنر اسلامی است، هدف آن فراتر از هر محیط انسانی است و خصلت آن اساساً مبتنی بر تأملات عرفانی» (فیروزان، روش تحقیق، 1360: 290).
در متن سنت اسلامی و هنر برساخته آن، و در این رویکرد عرفانی و حس صوفیانه به هنر، هنر خود از صفت و صنعتگری جدا نبوده، بایستهها و لوازم هر یک، بایسته آن دیگری بوده است. در این رویکرد به هنر و صناعت، هنرمند ـ صوفی همان صنعتگر بوده و آنچه آنها را به هم وصل کرده همان پیوستگی و همراهی با رسته اصناف و گروههای فتیان بوده است. تیتوس بورکهارت از سنتگرایان برجسته معاصر، معتقد است که این جدایی هنر و صنعتگری پدیدهای است نسبتاً متأخر، در گذشته هر هنرمندی که شیئی میساخت «صنعتگر» خوانده میشد و هر حرفهای که گذشته از علوم نظری مستلزم مهارت عملی هم بود بدان هنر میگفتند. این جا هنر همان صنعت است. « برای مثال سازنده مسجد بزرگ شیخ لطفالله در اصفهان را هنرمند تلقی نکردهاند، بلکه وی را جزو بناها و آنان که به کار انبیه مشغول بودهاند محسوب کردهاند. منتها آن بنّا، بنای خاصی بوده که از سر ذوق و حضور و توجه کار کرده و به بیان دیگر، دری به سوی وی باز شده و یک نحوه حضوری داشته است» (ریختهگران، هنر، زیبایی، تفکر، تأملی در مبانی نظری هنر، 1380: 163). اینجا هنر که در ذیل صنعت تعریف شده «به کار بردن مهارت و فن آزمودگی است در جلوه جمال به واسطه تقلید یا ابتکار. به عبارت دیگر، وسیلهای است که بشر بدان عقیده خود را راجع به کمال بیان میکند» (معین، فرهنگ سازی، 1360: 572).
این وابستگی هنر و صناعت در حکمت و فلسفه اسلامی و نزد عرفای بزرگ اسلامی نیز مصداق دارد. ابن عربی عارف بزرگ اسلامی که بسیاری از وجوه عرفان اسلامی را در دستگاه نظری خود بیان کرده است، در این نظام فکری- عرفانی گسترده و منظم او نظرات بسیاری را میتوان درباره و زیبایی و آفرینشگری مورد مداقه قرار داد. در مقوله صناعت و زیبایی، در فتوحات ابن عربی عالم را صنعت (هنر) خدا میداند «العالم صنعه الله». « و با این صنعت و هنر نه تنها خود انسان ظهور میکند بلکه خدا نیز تجلی می کند». ابن عربی جایی دیگر در فتوحات میگوید: «بالصنعه ظهر الحق فی الوجود» یعنی حق، با صنعت در هستی ظهور میکند. عبارت مذکور پس از سخنی درباره صنعت انسان و در زمینه بحث از صورت الهی بشر آمده است. پیش از جمله مذکور ابن عربی درباره صفت «حیاکت» ( بافندگی) و «حائک» (بافنده) سخن میگوید و قائل است که علم بافندگی، هنر و صنعت است و صنعت نزد عموم مردم پستترین علوم به شمار میآید اما نزد خواص، برترین علوم است. «زیرا از راه صنعت است که حق در هستی آشکار میشود. برای تقرب به حقیقت و وصول به حق عظیمترین دلیل و استوارترین سخن، صنعت و هنر است» (حکمت، حکمت و هنر در عرفان ابن عربی، 1384: 211 ). با دقیق شدن در متن آیات قرآن و احادیث از پیامبر اکرمa و ائمه اطهارb اشاراتی راجع به هنر و زیبایی دیده می شود.
دعوت قرآن کریم و اسلام، به چیزهایی است که در فطرت آدمی است. میل به زیبایی و استفاده از شیوههای مختلف هنری از امور فطری است که در وجود انسان نهاده شده است و قرآن کریم به عنوان سرچشمه ازلی زیبایی میبایست به گونهای به این حس زیبایی طلبی و هنر آفرینی فطری انسان پرداخته باشد. برخی آیات که در این زمینه وارد شدهاند و بیانگر آفرینش زیبایی از سوی خداوند است، عبارتند از:Pاِنّا زَینَّا الْسَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکواکبِO (الصافات/ 6)، «آسمان دنیا را با زینت ستارگان آراستیم». Pحَتَّی اِذا اَخَذَتِ الاَرْضُ زُخْرُفَهَا وَ ازَّینَتْO (یونس/ 24)، «تا هنگامی که زمین زیبایی خود را گرفته و آراسته شد». Pاَفَلَمْ ینْظُرُوا اِلَی الْسَّماءِ فَوقَهُمْ کیفَ بَنَیناها وَ زَینَّاهاO (ق/ 6)، «آیا به آسمان در بالای سرشان ننگریستهاند که آنرا چگونه ساختیم و با زیبایی آراستیم». ملاحظه میشود که آیات قرآن، زیبایی را، هم در زمین و هم در آسمانها مطرح نموده و نظاره در آنها را امر فرموده است. بنابراین پدیده زیبایی در جهان هستی از اهمیت کامل برخوردار است و مسلماً اگر خداوند به انسان غریزه زیباجویی و زیبایابی را نداده بود، دستور به توجه به زیبایی نمیداد. به راستی اگر جهان هستی از نمود زیبایی خالی بود، نیمی از دریافتهای مفید انسانها معدوم میگشت. در آیاتی دیگر درباره نیکویی و لطف صورتگری الهی آمده است: Pالَّذِی أَحْسَنَ کلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ ...O (سجده/ 7)؛ «او همان کسی است که هر چه را آفرید، نیکو آفرید». Pوَ صَوَّرَکمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکمْ ...O (غافر/ 64)، « و شما را صورت گری کرد و صورتتان را نیکو آفرید». Pفَتَبارَک اللهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ ...O (مؤمنون/ 14)، «پس بزرگ است، خدایی که بهترین آفرینندگان است». Pصِبْغَةَ اللهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ صِبْغَةً ...O (بقره/ 138)، «رنگ خدایی (بپذیرید رنگ ایمان، توحید و اسلام) و چه رنگی از رنگ خدایی بهتر است». Pقُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللهِ ...O (اعراف/ 32)، «بگو چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگان خود آفریده روزیهای پاکیزه را حرام کرده است...». Pیا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکمْ عِنْدَ کلِّ مَسْجِدٍ ...O (اعراف/ 31)، «ای فرزندان آدم! زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود بردارید».
این توصیف زیبایی و جمال الهی در روایات و ادعیه فراوانی از ائمهb درباره خدا نیز آمده است. از آن جمله: «ان الله جمیل و یحب الجمال ...»؛ «خداوند زیبا است و زیبایی را دوست دارد و …» .
دعای حضرت فاطمهh به نقل از مفاتیح الجنان؛ «سبحان من لبس البهجه و الجمال»؛ «پاک و منزه است آنکه لباس خرم و زیبایی به تن دارد» (قمی، مفاتیح الجنان، 1357: 71). «و انت ابهی فی جمالک»؛ «پروردگارا تویی فروغ اعلی در جمال خود» (همان، 76). «و لا تحجب مشتاقیک عن النظر الی جمیل رویتک»؛ «خداوندا مشتاقان جمال و زیباییت را از نظر به دیدار زیبایت محروم مفرما» (همان، 215). (مناجات سوم، مناجات خمس عشر). «یا من انوار قدسه لابصار محبیحه رائقه و سبحات وجهه لقلوب عارفیه شائفه»؛ «ای خداوندی که انوار قدس او به دیدگان دوستدارانش جلوه گر است و شکوه و جلال جمالش به دلهای عارفانش فروزان» (همان، 224) (مناجات نهم). «و عجزت القلوب ادراک کنه جمالک و انحسرت الابصار دون النظر الی سبحات وجهک»؛ «خداوندا، عقول آدمیان از درک حقیقت جمالت ناتوان گشته است و دیدگان انسانها در پایینتر از شکوه و جلال جمالت درمانده و عاجز» (همان، 227). (مناجات دوازدهم).
آیات و روایات فوق، همگی دلالت دارد بر اینکه خداوند متعال سر چشمه زیبایی و خود منبع الهام زیبایی است، نیز از زیبایی و اتقان و قامت موزون در پدیدهها خبر میدهد و به نقش هنر، زیبایی، هماهنگی و صورتهای زیبا و دلپذیر در مخلوقات خود و ذرات عالم، اشاره میفرماید. با نظر به این آیات و روایات است که صفت جمال الهی در فلسفه و هنر اسلامی به طور فراوان در ارجاع به فعل و صنع الهی مطرح میشود. استاد محمد تقی جعفری درباره این صفت ممتاز الهی که صفت زیبایی آفرین الهی است چنین میگوید: «مسلم است که منظور از جمال الهی پدیده و نمود عرضی و مادی نیست که از مقوله کیفیت محسوب میشود. صفت جمال یکی از صفات او است که با نظر به مفهومی که دارد، غیر از حیات و قدرت و علم و اراده و دیگر صفات ذاتی و صفات فعلی او میباشد. همچنین با توجه به اینکه همه زیباییهای قابل تصور را او به وجود آورده است، معلوم می شود که جمال او ما فوق زیباییهای محسوس و معقولی است که در دو قلمرو انسان و جهان قابل دریافت است» (جعفری، زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام، بیتا: 105). از طرف دیگر معنای زیبایی و جمال حقیقتی است که در برابر درک آدمی بر نهاده می شود و موجب تحریک شهود و ذوق و یا احساس خاص زیباشناسی میگردد و در وضع روانی آدمی انبساطی به وجود میآورد (همان، 107). همین ایجاد و بر انگیختن حس زیبایی و زیباشناسی در نتیجه رویت زیبایی و جمال الهی (زیباییای که ما فوق زیباییها و آفریدههای هنری محسوس و این جهانی میباشد) است که موجب برانگیختن شهود و ذوق آدمی و انبساط روانی آدمی میشود و در نتیجه این انبساط و شهود جان و روح برانگیخته از جمال الهی است که زیبایی و هنر صنع انسانی ایجاد میشود.
به طور کلی با توجه به تحلیل مفاهیم قرآنی در زمینه زیبایی و زیباییشناسی میتوان گفت که مقوله زیبایی با زندگی انسان پیوند داشته و به واسطه آموزشهای دینی، معنایی الهی پیدا میکند و تناسب و توازن، چینش منظم، تنوع و تضاد، تنوع رنگ ها و پیراستگی از عیوب از عوامل اصلی و شانههای زیبایی در قرآن میباشند. در کنار اینها، منشأ همه زیباییها، زیبایی مطلق یعنی حق تعالی و بالاترین زیبایی رسیدن به کمال و قرب الهی است (جعفریها و دیگران، زیبایی شناسی اسلامی و آموزههای آن از منظر شهر، 1395: 24).
2ـ1. حضرت تصویر خداوندی
در ابتدای این بحث، ضرورت دارد تا در مورد اصطلاح حضرت تصویر خداوندی توضیحاتی داده شود: بایستی به این نکته اشاره کرد، آن کسی که در جایگاه صورتگر ازلی و ابدی قرار دارد، حضرت ذات مطلق الهی، که از آن به حضرت تصویر خداوندی تعبیر کردهایم، میباشد. صورتگری که علاوه بر صورت پردازیهایش، خود خزانه صور ازلی و ابدی میباشد. از آنجا که خداوند در مقام صورتگر ازلی انسان را بر صورت خود، و قوه آفرینشگریاش (همان عالم خیال) را بر مثال عالم قدرت خود آفریده است، هنرمند مسلمان دارای قدرت صورتگری و نگارگری قدسی میباشد. منبع لفظ حضرت تصویر خداوندی: ابن عربی در فتوحات مکّیه خود تحلیل عمیقی از این آیات دارد: « حضرت تصویر آخرین حضرت آفرینش است و سراسر خلقت را پس از صورتگری حضرتی نیست. آغاز آفرینش با علم است و نهایت آن با تصویر... از این رو خداوند در آیات 22-24 سوره مبارکه حشر وقتی اسمای حسنای خور را بر می شمارد با علم به غیب و شهادت آغاز میکند و با «مصور» به پایان می برد و پس از آن اسم معینی نمیآورد» (حکمت، حکمت و هنر در عرفان ابن عربی، 1384: 223).
در واقع منظور، خداوند است که تصویرگر و آفریننده اصلی زیبایی و هنر ـ صنعت است و انسان در ذیل ایشان قرار دارد.
در شواهد الربوبیه صدرا در مورد این قدرت صورتگری انسان که ماخوذ از خاستگاه الهی آن یعنی حضرت تصویر الهی است، چنین میگوید: «ان الله تعالی قد خلق النفس الانسانیه بحیث لها اقتدارٌ علی ابداع الصور...»، «انسان خود واجد صورتگری و تصویرپردازی است، خاستگاه وجودی هنر در انسان همین اقتدار بر ابداع صور است» (ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، 1360: 264). ابن عربی نیز میگوید که انسان فقط با صورت الهی تعریف می شود و همین صورت الهی است که به انسان قدرت ابداع، آفرینشگری و صورتگری میدهد. «الله انسان را به صورت خود آفرید. لذا او را به صورت همه اسماء آفرید. آیه قرآنی که میگوید: «خدا همه اسماء را به آدم آموخت» (بقره/ 31)، همین است. در نتیجه انسانها جنبهها یا وجوه بینهایتی از خدا را آشکار میسازد» (چیتیک، عوالم خیال، 1384: 53).
حال به آیاتی اشاره می کنیم که به حضرت تصویر خداوندی اشاره دارند و از خداوند با عنوان مصور و خالق احسن صور یاد میکنند؛ در سوره مبارکه غافر آمده است که: Pوَصَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْO (غافر/ 64)؛ «شما را او تصویر کرد و صورت بخشید، آن هم نه به هر صورتی بلکه احسن صورکم». همچنین در سوره مبارکه اعراف آمده است: Pوَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَO (اعراف/ 11) «و در حقیقت شما را خلق کردیم، سپس به صورتگری شما پرداختیم، آنگاه به فرشتگان گفتیم برای آدم سجده کنید»، و علت اینکه به ملائکه گفته شد که به آدم سجده کنند، به جهت این خلق و این صورت الهی که در انسان است میباشد، صورتی که بهترین صورتهاست.
جایی دیگر از قدرت صورت گری خداوند یاد میشود: Pهُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحَامِ کَیْفَ یَشَاءُO (آلعمران/ 6)؛ یعنی شما را همان طور که مشیت و خواست او باشد و اراده کند، در ارحام خلق می کند و فعل او در خلق صورت نامتناهی است. باز در سوره انفطار خطاب به انسان میفرماید: Pفِی أَیِّ صُورَةٍ مَا شَاءَ رَکَّبَکَO (انفطار/ 8) «و به هر صورتی که خواست تو را ترکیب کرد»؛ یعنی هر صورتی که متعلق مشیت و اراده او بوده آن را ما در ماده وجود انسانی ترکیب کرده و آن را آفریده است و این نمونه اعلای کار یک هنرمند است (اعوانی، حکمت و هنر معنوی، 1375: 349).
اسم دیگری که با هنر ارتباط تام و تمام دارد «مصور» است. خداوند به هر چیز صورت مناسب آن را میدهد و به بیان دیگر صورتگری میکند. و در این صورتگری قدرت و قوت او حد و مرزی ندارد، برخلاف انسان متناهی. در سوره مبارکه حشر این ساحت ربوبی نگاه و تصویر بسیار زیبا و عمیق ترسیم شده است: Pهُوَ اللهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنَى یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُO (حشر/ 24) «اوست خدای خالق نوساز صورتگر که بهترین نامها و صفات از اوست. آنچه در آسمانها و زمین است جمله تسبیح او میگویند و او عزیز حکیم است». این امر در واقع اشاراتی به مراتب مختلف وجود دارد و مقصود خلق و ایجاد در مراتب مختلف است که نمونه آن در انسان هم دیده میشود. «هنرمند به اعتبار خلق و آفرینش هنری نمونهای از آنها در وجود خویش دارد. هنرمند بدان اعتبار که در او نفخهای از روح الهی هست، هنرمند است. خداوند این قدرت را در او به ودیعت نهاده است» (اعوانی، حکمت و هنر معنوی، 1375: 350)
در سوره مبارکه حشر، آیات 22 تا 24، خلقت جریانی بین دو اسم از اسمای حسنای خداوند، از اسم عالم تا اسم مصور دانسته شده است (ربیعی، جستارهایی در چیستی هنر اسلامی، 1390: 100). ابن عربی در فتوحات مکّیه خود تحلیل عمیقی از این آیات دارد: «حضرت تصویر آخرین حضرت آفرینش است و سراسر خلقت را پس از صورتگری حضرتی نیست. آغاز آفرینش با علم است و نهایت آن با تصویر... از این رو خداوند در آیات 22-24 سوره مبارکه حشر وقتی اسمای حسنای خود را بر میشمارد با علم به غیب و شهادت آغاز میکند و با «مصور» به پایان می برد و پس از آن اسم معینی نمیآورد» (حکمت، حکمت و هنر در عرفان اسلامی، 1384: 223).
ملاصدرای شیرازی نیز در فلسفه خود که مشهور به حکمت متعالیه میباشد، همین نگاه را مفصلاً پرورانده است. در الشواهد الربوبیه در این باره میگوید: «خدای متعال نفس انسان را بدان گونه آفرید که دارای قدرت بر ابداع صوری است غایب از حواس، بدون مشارکت ماده و هر صورتی که از هر فاعلی بدون وساطت ماده صادر میگردد، حصول آن صورت در ذات خویش عین حصول اوست برای فاعل خویش و حصول چیزی برای چیزی مشروط به حلول وی در آن چیز نیست، چنانکه دانستی که صور کلیه موجودات، حاصل برای واجب الوجود و قائم به اویند» (ملا صدرا، الشواهد الربوبیه، 1366: 379)، در جایی دیگر از کتاب این نگاه را به صورت موجزتر بیان میکند: «خدای متعال نفس ناطقه انسان را به نحوی آفریده است که دارای قدرت و توانایی بر ایجاد صور اشیاء در ذات و عالم خویش است. زیرا نفس ناطقه از سنخ عالم ملکوت و عالم قدرت و توانایی است (پس نفس قادر است بر ایجاد صور اشیاء در ذات خویش و هم در خارج)» (همان، 42). و این آفرینش بر مثال و صورت ذات خدای متعال است: «پس نفس ( با این خصوصیت و صفت خلاقیت در ذات خویش) آفریده و ابداع شده است به عنوان یک مثال و نمونهای از ذات خدای متعال که در این عالم نماینده ذات و صفات و افعال اوست (و شاید به همین سبب بود که آن یکه تاز عالم لاهوت، در سرای عالم ناسوت، که نفس او افضل و اکمل کلیه نفوس انسانی و دارای قدرت انشاء و خلاقیت در خارج نیز بود فرمود: «من رآنی فقد رای الحق» (همان، 43). در ذیل بیان میکنیم که ملاصدرا این قدرت انسان بر ابداع صور را که از ذات الهی به او فیض داده شده به عنوان خاستگاه وجودی هنر در انسان میداند، از نظر او انسان بدین گونه است که واجد قدرت تصویرپردازی شده است.
در نزد ملاصدرا، خدا واجد نگاه و فاعل تصویر است، در اسفار میگوید: «فسبحان من مصور فاعل للنقوش و التصاویر لایری فی تصویره آله و لا اصبع»، «پس بلند مرتبه است خدایی که مصور و فاعل نقوش تصایر است و در تصویرگریاش نه انگشتان دست و نه ابزار آلات، هیچ یک دیده نمیشوند» (ربیعی، جستارهایی در چیستی هنر اسلامی، 1390: 104). او این تصویر و تصویرگری را کاملاً زیبایی شناسانه میداند و با استناد به غزالی و ابن عربی مینویسد: «... فالعالم جمال الله، فهو الجمیل المحب للجمال،... فجمال العالم جمال الله و صوره جماله» (همان، 101).
2. معرفه النبوه و امام منبع کشف و شهود هنرمند مسلمان
هنر اسلامی به عنوان هنری قدسی و الهی به حضرت نبی اکرمa و ائمهb به عنوان بانیان صور نوعی و نمونههای اصلی هنر اسلامی و قرآنی رجوع میکند و بنابراین منشاء هنر اسلامی را باید در حقایق درونی قرآن، که حقایق اصلی عالم هستی و حقیقت معنوی ذات نبوی نیز هست و به عقیده سید حسین نصر برکت محمدیه از آن نشأت میگیرد جستجو کرد. «قرآن اصل توحید را بازگو میکند و حضرت محمد تجلی این وحدت در عین کثرت است. برکت محمدی به هنر قدسی مجال بروز میدهد» (نصر، هنر و معنویت اسلامی، 1389: 16). خداوند در سوره احزاب آیه 21 در مورد حضرت محمدa میفرمایند: Pلَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌO (احزاب/ 21) «به تحقیق در رسول خدا برای شما الگویی نیکو نهاده شده است». در واقع همین اسوه حسنه است که ما را به شهود و علم الهی می رساند. «باری، فلسفه نبوی که اساس آن با درک مذهب نبوی انطباق داشت، در اسلام بر همه انواع تفکر سبقت یافت، چه بر علم الهی نمی توان دست یافت؛ علم الهی، علمی نیست که به معنای معمولی کلمه، علم باشد. اطلاع بر آن، فقط به نبی متعلق است» (کربن، تاریخ فلسفه اسلامی، همان، 59).
چنین جایگاه و اهمیت رفیعی برای حضرت محمدa جای تردیدی ندارد و به همین دلیل است که به باور استاد مطهری آن حضرت از سوی متفکران و هنرمندان اسلامی به عنوان یکی از مهم ترین منابع شناخت (انسان کامل) مطرح و معرفی شده است. ملاصدرا انسان کامل را حضرت محمد میداند: «انی اعلم یقینا انه لایمکن لاحدان یعبد الله کما هو اهله و مستحقه الا بتوسط من له الاسم الاعظم و هو الانسان الکامل خلیفه الله بالخلافه لاکبری» (شیرازی، المظاهر الالهیه، 1380 : 10) و منظورش از انسان کامل، سیدالمرسلین علیه و آله میباشد. و این چیزی جز تبعیت از کلام الهی نیست که او را همانطور که پیشتر گفتیم به عنوان اسوه و شاهد و گواه امت معرفی مینماید (احزاب/ 21 و 45؛ بقره/ 144؛ فتح/ 8؛ بروج/ 3). «البته در هنر این صفات و ویژگیهای ایشان است که میتواند و باید به عنوان الگو و صفت هنرمندی و آثار و پیام آثار هنرمند مورد توجه و امعان نظر قرار میگیرد» (نقیزاده، تبیین رابطه فرهنگ نبوی و تمدن اسلامی، 1389: 16). الکساندر پاپادوپولو درباره این الگو پذیری هنرمند معمار مسلمان در هنر آفرینیاش از پیامبر میگوید: «اقامتگاه حضرت محمدa در مدینه که بدون خواست ایشان به سرمشق مساجد بدل شد، بدان سبب که زندگی پیامبر برای مسلمانان به صورت الگو در آمد» (پاپادوپولو، معماری اسلامی، 1381: 9). این صفات و ویژگیها که برای نیل به هنرمندی لازم است، خود در معرفت و شناخت نبی و امام (به باور شیعیان) نهفته است و همین معرفت و شناخت است که به هنرمند معرفت باطن و قدرت روحانی آفرینشگری میبخشد، مفهوم معرفت به عنوان یک تجلی که قلب هنرمند وسیله دریافت آن است. «از جهت مشاهده درونی یا «بصیرت باطن»، قلب و عقل و علم و ملک وجود دارد. درک بشر بدون اشراق ملک عقل نمیتواند ادراک کند، به این ملک عقل نام قلم دادهاند زیرا او علت وسیط بین خداوند و بشر است. مفهوم علم قلب یا «معرفت قلبیه» که بدواً به وسیله ائمه تنظیم یافته و قرآن در ضمن آیه 12 سوره نجم، که نخستین شهود پیامبر را به یاد میآورد، بدین معنا اشاره دارد: «افتمرونه علی ما یری»؛ «دل چیزی را که او دیده است انکار نمیکند»(کربن، تاریخ فلسفه اسلامی، 1361: 79).
حضور پیامبرa و امامg، حضوری مافوق احساس است و بنابراین چنین حضوری به معنای واقعی کلمه «قدرت روحانی» میباشد. تعالیم آنان باقی است و اساس کلیه تفاسیر قرآن است. ولایت امام باطن نبوت و در واقع وحی الهی میباشد چنانکه حیدر آملی درباره معرفت امامان گفته است: «امامان همه نور واحدند و همه حقیقت واحدند که در دوازده شخص ممثل شده است. هر امر بر یکی از آنان منطبق باشد همچنان که بر همه آنان منطبق است» (همان، 70). پس آنان مفتاح همه رموز قرآنند چون همه حقیقت واحد و نور واحدند و این جایگاه والا است که آنان را برای هنر اسلامی و هنرمند مسلمان به عنوان منبع کشف و شناخت حقیقت ازلی (حقیقتی که خود سرچشمه صور و نگارگریهای اسلامی است) قرار میدهد.
نتیجه
در بررسی ارتباط بین هنر اسلامی و منابع ازلی و هستی بخش آن، باید دانست که وحی قرآنی(به عنوان کلام الهی) و سنت ـ معرفت النبوه و امام ـ کلید کشف و شناخت رموز موجود در اشیاء و صور آنها میباشند. کشف و شناختی که برای هنرمند مسلمان جنبه معرفت بخش دارد، معرفتی که برای وی قدرت روحانی و معنوی شناخت و ظهور امر قدسی و معنوی را محقق میسازد. از دیگر سو باید به این نکته اشاره کرد؛ آن کسی که در جایگاه صورتگر ازلی و ابدی قرار دارد، حضرت ذات مطلق الهی (که از آن به حضرت تصویر خداوندی تعبیر کردهایم) میباشد. صورتگری که علاوه بر صورت پردازی هایش، خود خزانه صور ازلی و ابدی میباشد. از آنجا که خداوند در مقام صورتگر ازلی، انسان را بر صورت خود، و قوه آفرینشگری او را (همان عالم خیال) بر مثال عالم قدرت خود آفریده است، هنرمند مسلمان دارای قدرت صورتگری و نگارگری قدسی میباشد. قدرتی که برای هنرمند و هنر اسلامی از راه کشف و شناخت حقیقت ازلی ( ذات مطلق الهی) ـ حقیقتی که نزد پیامبرa و امامg به عنوان انسان کامل موجود است ـ تحقق و ظهور مییابد. نکته پایانی آنکه به باور نویسنده زیبایی و هنر در هنر اسلامی و نزد هنرمند مسلمان، به عنوان حاصل ذوق و زیبایی او منبع الهام اش از متن حاکم بر این زیبایی یعنی قرآن و سنت پیامبر و ائمه حاصل شده است. دیگر اینکه تصویر و صناعت اسلامی برآمده از نگاه زیباشناختی الهام گرفته شده از این دو متن روحانی (قرآن و احادیث نبوی و امامان) میباشد.
کتابنامه